خفته در چشم تو نازیست که من می دانم
نگهت دفتر رازیست که من می دانم
قصه ای راکه به من طره کوتاه تو گفت
رشته عمر درازیست که من می دانم
بی نیازانه زما می گذرد دوست ولی
سینه اش بحر نیازیست که من می دانم
گرچه در پای تو خاموشفتاده است این شمع
سایه را سوزو گدازیست که من می دانم
یک حقیقت به جهان است که عشقش خوانند
آن هم ای دوست مجازیست که من می دانم. . .
پژمان بختیاری
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
شعر عاشقانه ,
,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11